دين مطابق با فطرت ، مستقيم ، خالص و داراى احكام عملى خاص و صفت دينى كه پيامبران الهى از آدم (عليه السلام) تا خاتم (صلى الله عليه وآله وسلم) مأمور تبليغ آن در ميان انسان ها بوده اند.
حنف در لغت به معناى كج ، خم و مايل شدن ، آمده است. (لسان العرب ، ج3 ، ص362 ; مجمع البحرين ، ج5 ، ص40) و اسمى است كه با قرار گرفتن در كنار مضاف يا موصوف يا جار و مجرور ، معناى آن كامل مى شود.
صفت مشبهه آن «حنيف» به معناى متمايل شونده است (لسان العرب ، ج3 ، ص362 ; تفسير القرآن العظيم (ابن كثير) ، ج2 ، ص402 ; التحرير والتنوير ، ج1 ، ص716) و به كسى كه انگشتان او به سمت بيرون متمايل شده و يا پاى او كج بوده و اعوجاج دارد «احنف» گويند (لسان العرب ، ج3 ، ص362 ; روض الجنان وروح الجنان فى تفسير القرآن ، ج2 ، ص184) ، ولى برخى حنيف را مستقيم و راست معنا كرده اند (النكت والعيون ،ج1 ، ص194 ; التبيان فى تفسير القرآن ، ج1 ، ص479 ; جامع البيان ، ج1 ، ص740 و 741). بنابراين احنف به كسى مى گويند كه قدم او راست بوده و همه پاى او بر زمين نشيند (روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن ، ج2 ، ص184) و اگر به كسى كه پايش كج است ، احنف مى گويند از باب تفأل است ; همان گونه كه به مريض ، سليم مى گويند (تفسير كبير ، ج3 ، ص81 ; و النكت والعيون ، ج1 ، ص194).
كلمه «حنيف» به دليل كاربردهاى مختلفى كه در علم تفسير ، علم حديث ، و تاريخ عرب در دوره جاهليت ، داشته ، اصطلاحات گوناگونى يافته است:
1. در دوره جاهليت هر كس بر آيين حضرت ابراهيم بود ، حنيف ناميده مى شد. (شرح مسلم ، ج6 ، ص57 ; مجمع البحرين ، ج5 ، ص40).
2. آيين برخى از اعراب در دوره جاهليت كه تنها به بعضى از احكام عملى و بهداشتى بازمانده از آيين حضرت ابراهيم (عليه السلام مانند انجام دادن مناسك حج بيت اللّه الحرام ، ختنه كردن فرزندان و غسل جنابت ، عمل مى كردند ( التبيان فى تفسير القرآن ، ج1 ، ص479ـ480 ;و الاستذكار ، ج3 ، ص104).
3. اهل كتاب به مشركان لقب حنفا داده بودند و هرگاه كلمه حنيفيت به كار مى رفت از آن شرك و بت پرستى مى فهميدند (التبيان في تفسير القرآن ، ج1 ، ص479ـ 480 ; تفسير المنار ، ج1 ، ص480 481).
4. برخى گفته اند حنيف كسى است كه از اديان باطل به دين حق گرايش پيدا كند (كنزالدقائق ، ج1 ، ص350). اين اصطلاح بيشتر ناظر به معناى لغوى بوده و بعدها از سوى برخى از مفسران پديد آمده است.
5. حنيف به معناى مسلم است ; يعنى حنيفيت معادل اسلام به معناى تسليم است ; چنان كه قرآن مى فرمايد: (ما كانَ إِبراهيم يَهُودياً وَلا نَصْرانيّاً ولكِنْ كانَ حَنيفاً مُسْلِماً وَما كانَ مِنَ الْمُشْرِكين) ; «ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى ، بلكه حنيف و مسلم بود و هرگز از مشركان نبود» (آل عمران:67). و از امام صادق (عليه السلام نقل شده كه: «انّ الحنيفية هى الإسلام ; حنيفيت همان اسلام است» (البرهان فى تفسير القرآن ، ج1 ، ص560 ; كنز الدقائق ، ج1 ، ص350) و امام باقر (عليه السلام) فرموده است:« القانت المطيع والحنيف المسلم (بحارالانوار ، ج66 ، ص357). توضيح اين كه اسلام دو معنا دارد: يكى معناى لغوى يعنى تسليم شدن و يكى معناى اصطلاحى كه عبارت است از شريعت قرآن و اين ، معنايى است كه بعد از نزول قرآن و انتشار دين اسلام پيدا شده است .گاهى پيامبران قبل از حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) مسلم و پيرو اسلام ناميده مى شوند (يوسف:101 ; آل عمران ;67) كه منظور از آن ، اسلام به معناى لغوى است.
6. حنيف صفت است براى دين الهى كه خداوند متعال براى هدايت انسان ها ، همه پيامبران را مأمور به تبليغ آن دين كرده و نام آن ، اسلام به معناى تسليم در برابر خداوند است ; همان گونه كه قرآن مى فرمايد: (إِنّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الإِسْلام...) ; «دين در نزد خدا اسلام ] و تسليم شدن در برابر حق [ است» (آل عمران:19 و 85) و چون اين دين مطابق با فطرت ، مستقيم ، دور از افراط و تفريط و داراى احكام عملى خاصى است ، آن را با صفت حنيف ، توصيف مى كنند. به همين دليل ملة ابراهيم يعنى دين آن حضرت با صفت حنيفيت ، توصيف شده است (رك: مجمع البيان ، ج2 ، ص71 ; منهج الصادقين ، ج1 ، ص326) و قرآن در توصيف دين مى فرمايد: (وَأَنْ أَقِمْ وَجْهكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكين) ; «روى خود را به آيينى متوجه ساز كه حنيف است و از مشركان نباش» (يوسف:105 و روم:30). در كتاب هاى حديث هم از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده كه آن حضرت نيز دين را با صفت حنيف توصيف كرده و فرموده: «انّ اللّه أمرنى أن أدعوا إلى دينه الحنيفيه ; خداوند مرا امر كرده كه به دين حنيف او دعوت كنم» (المناقب ، ج1 ، ص58).
كلمه حنيف ده بار در قرآن تكرار شده و جمع آن يعنى كلمه «حنفاء» نيز دو بار آمده است (حج:31 و بيّنه:5) از ده مورد ياد شده دوبار در توصيف كلمه «دين» آورده شده (يونس:105 و روم:30) و پنج مورد حال يا صفت از دين و ملة ابراهيم است (بقره:135 ; آل عمران:95 ; نساء:125 ; انعام:161 و نحل:123). در اين آيات به تبعيت از دين حضرت ابراهيم ـ دينى كه از همه دين هاى باطل به سوى دين حق مايل بوده ـ امر شده است.
كلمه حنيف دوبار نيز در توصيف خود حضرت ابراهيم آورده شده است ، به عنوان مثال خداوند در توصيف اعتقادات او مى فرمايد: (ما كانَ إِبراهيم يَهُودياً وَلا نَصْرانيّاً ولكِنْ كانَ حَنيفاً مُسْلِماً وَما كانَ مِنَ الْمُشْرِكين) ; «ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى ، بلكه حنيف و مسلمان بود و هرگز از مشركان نبود». (آل عمران:67)و به نوعى ديگر همين معنا را در آيه ديگر تكرار كرده مى فرمايد: (إِنَّ إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلّهِ حَنِيفاً وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكين) ; «ابراهيم امتى مطيع فرمان خدا حنيف بود و از مشركان نبود». (نحل:120
در احاديث كلمه حنيف و حنيفيه ،فراوان به كار رفته و منشأ آن فطرت دانسته شده است. امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد:«الحنيفية من الفطرة التى فطر اللّه الناس عليها لا تبديل لخلق اللّه.. ; حنيفيت از فطرتى است كه خداوند مردم را بر آن خلق كرده و در خلق الهى تبديل نيست» (كافى ، ج2 ، ص12و بحارالانوار ، ج3 ، ص281).
مهم ترين كاربرد حنيفيت در احاديث ، اطلاق آن به مجموعه اى از سنت هاى بهداشتى است كه خداوند آنها را بر حضرت ابراهيم نازل كرده بود و بعدها برخى از آنها در ميان اعراب جاهلى نيز مورد عمل واقع مى شد (وسائل الشيعه ، ج13 ، ص237 ; من لا يحضره الفقيه ، ج1 ، ص53). تا اين كه توسط پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) همه آنها از نو احيا شدند (بحارالانوار ، ج12 ، ص56).
بنابراين مى توان گفت: حنيف در اصطلاح عام ، صفتى است براى دين الهى كه دينى مستقيم و دور از راه ها و اديان باطل مى باشد و در اصطلاح خاص به عنوان توصيفى براى حضرت ابراهيم و دين ايشان به كار رفته و در اصطلاح اخص به احكام بهداشتى نازل شده به حضرت ابراهيم (عليه السلام) گفته مى شده كه چون برخى از اعراب جاهلى به بعضى از آنها عمل مى كرده اند به آنها حنفا گفته مى شد ، تا از نصارا و يهوديان باز شناخته شوند.
الاستذكار ، ابن عبدالبر ، تحقيق سالم محمد عطا ، دارالكتب العلميه ، بيروت ، 2000م ; بحارالانوار ، مجلسى ، محمدباقر ، مؤسسه الوفاء ، بيروت ، 1404هـ ; البرهان فى تفسير القرآن ، بحرانى ، سيد هاشم ، تحقيق قسم الدراسات الاسلاميه ، مؤسسه البعثة ; التبيان فى تفسير القرآن ، طوسى ، محمد بن حسن ، دار احياء التراث العربى ، بيروت ; التحرير والتنوير ، ابن عاشور ، محمد طاهر ، مؤسسه تاريخ ، بيروت ; تفسير القرآن العظيم ، ابن كثير دمشقى ، اسماعيل ، مكتب النشر الثقافة الاسلاميه ، 1408ق ; تفسير الكبير ، فخر رازى ، دارالكتب العلميه ، طهران ; جامع البيان ، طبرى ، محمد بن جرير ، دار ابن حزم و دار الاعلام ; روض الجنان وروح الجنان فى تفسير القرآن ، رازى ، ابوالفتوح ، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى ، مشهد ، 1374ـ 1366ش ; شرح مسلم ، النووى ، دار الكتب العربى ، بيروت ، 1407ق ; الكافى ، كلينى ، محمد بن يعقوب ، دارالكتب الاسلاميه ، 1365ش ; كنز الدقائق ، مشهدى ، ميرزا محمد ، مؤسسة النشر الاسلامى ، قم ; لسان العرب ، ابن منظور ، محمد بن مكرم ، دار صادر ، بيروت ; مجمع البحرين ، طريحى ، مكتب النشر الثقافة الاسلاميه ، 1408ق ; مجمع البيان ، طبرسى ، فضل بن حسن ، انتشارات فراهانى ، تهران ، 1360ـ 1350ش ; المنار ، رشيد رضا ، محمد ، دارالفكر للطباعة والنشر والتوزيع ; المناقب ، ابن شهر آشوب ، مؤسسه انتشارات علامه ، قم ، 1379ش ; من لا يحضره الفقيه ، صدوق ، انتشارات جامعه مدرسين ، قم 1413ق ; منهج الصادقين فى الزام المخالفين ، كاشانى ، ملافتح اللّه ، كتابفروشى اسلاميه ، تهران ، 1344ش ; النكت والعيون ، ماوردى ، على بن محمد بن حبيب ، دارالكتب العلميه ، بيروت ; وسائل الشيعه ، حرّ عاملى ، شيخ محمد ، مؤسسه آل البيت ، قم ، 1409ق.